پيوندها
نويسندگان اندکی صبر فرشته روی من، ای آفتاب صبح بهار مرا به جان می از این آب آتشین دریاب! پر کن قدح شوق از خمره نگاهت، که می خواهم امشب مستانه برقصم، آواره بگردم، بیگانه بمیرم ؛ در می خانه دل مست بنشینم و با یاد صدایت آن قدر بخوانم تا غافل از آواره گه می خانه بمیرم ؛ از سنگ نگاهت بت خانه بسازم، بالاتر از بودا و یهودا و اهورا آن قدر پرستم تا ملحد و کافر در گوشه ی بت خانه بمیرم ؛ عمری حیران و پریشان گشتم در این شهر،پیدا نکردم پروانه تر ازمن سوزاننده تر از تو، می خواهم امشب بی شمع و پروانه بمیرم ؛ بی تو ای یار! عقل و هوشم به چه کار آید،بگذار به یغما برد، غم دوریت آن ها را، که می خواهم امشب مجنون و دیوانه بمیرم ؛ ای ناز فرشته! بال بگشا و از این تنگ قفس دور شو که من ، چون مرغک بال و پر شکسته ، می خواهم در طوفان جور زمانه بمیرم! « پارسا » نظرات شما عزیزان: برچسب:, :: :: نويسنده : پارسا
![]() ![]() |